استکان چایی!
از این شب طولانی و ماندگار پاییزی
ترانه میخوانی و برای من چایی میریزی
عمر رفته را بی خیالم چون تو با من هستی
به همین فنجان چایی تو میروم به عالم مستی
تو می خوابی و من برای فردای تو شعر می گویم
برای مستی بیشتر استکان چایی خود را نمی شویم
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: جمعه , 07 مهر 1396 (21:11)
- گزارش تخلف مطلب