من و تو و خاطره ی باد...
شبی دردم به بادی گفتم که از اینجا گذر می کرد
نگاه آسمان کردم او هم درد من بیشتر می کرد
اگر سقف خانه می ریخت من و باد همسفر بودیم
گذاشتی منتظر باشم ورنه من و باد مسافر بودیم
نشان تو که به او گفتم دگر شبها هیچ نمی خفتم
چو او می گشت دنبال تو در خانه را نمی بستم
نمی دانم تو را یابد یا که حتی نهان از چشم بادی
اگر هم سهم دیگری باشی تو از چشم من نیفتادی
اگر روزی تو را یابد که در آغوش غیر من باشی
سرت سلامت ای جانم گنه کردم جای دگر باشی
چو می نشینی کنار یار مرا یک دم به یادت بیار
هر چه خواهد نثارش کن ثانیه ها را هم نشمار
من و هر که به دوزخ رفت خیلی تنها و همدردیم
گناه ما بیش از این باشد چون گنه به خود کردیم
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: جمعه , 06 بهمن 1396 (02:02)
- گزارش تخلف مطلب