من نمی توانم از تو بگذرم قبول کن...
شوق پر کشیدن است در سرم قبول کن
دل شکسته ام اگر نمی پرم قبول کن
اینکه دور دور باشم از تو نبینمت
جا نمی شود به حجم باورم قبول کن
گاه پر زدن در آسمان شعرهات را
از من - از منی که یک کبوترم قبول کن
در اطاق رازهای تو سرک نمی کشم
بیش از آنچه خواستی نمی پرم قبول کن
قدر یک قفس که خلوتت بهم نمی خورد
گاه نامه می برم - میاورم - قبول کن
پاکم آنقدر که آسمان صاف تیرماه
با تو چشم پاک یک برادرم - قبول کن
هی نگو که عشقمان جداست شعرمان جداست
بی تو من نه عاشقم نه شاعرم قبول کن
آب...
وقتی آب این قدر گذشته از سرم
من نمی توانم از تو بگذرم قبول کن
«مهدی فرجی»
- لینک منبع
تاریخ: دوشنبه , 20 شهریور 1402 (17:13)
- گزارش تخلف مطلب