نگرانم که پیامی ندهی صبح شود
. وای! شبگریه اگر جای من آرامت کرد
آه! اگر آینه تلقین بکند، من خوبم!
نگرانم که پیامی ندهی صبح شود
ای بههم ریختنت ساعتِ خوابآشوبم!
من خرابِ تواَم ای لذّتِ مشروع و هنوز
حدّ ندارد به من این مستیِ نامشروبم
جرعهای خواستم از یادِ تو بیرون بروم
از تب و تابِ تو انداخت به تاب و توبم!
با سوادی که ندارم، به تو ایمان دارم
تو ببخشا به مسلمانیِ نامکتوبم.
شاعر: مهدی فرجی
تاریخ: چهارشنبه , 31 مرداد 1397 (21:17)
- گزارش تخلف مطلب