امروز یکشنبه 02 دی 1403 http://sher.cloob24.com
2
به خانه نشستم و یاد تو آمد به یادم
چشم بستمُ باز به یادِ چشم تو افتادم
از تو می گویمُ نمی شنود جز نامِ تو گوشم
بُردی از من همه قرار دل و عقل و هوشم
غرق هوس و گناه خیره در چشم تو بودم
به همه عمرِ خویش چنین حالت نبودم
به پای تو که ریختم قلبم را
به نگاهی ز من بردی عقلم را
به هر کجا گذر کردم نشانی از تو مانده
هرگز کسی اینگونه تو را چون من نخوانده
نه می آیی به دستم نه میروی ز یادم
چگونه برخیزم از پا حالا که تکیه بر بادم
نه کوه هستم پشت من نشکند به بادی
نه دل خوش می کنی مرا یک دم به یادی
دلم تنگ است و می پوسد به سینه
نه کاری از دستم آید ز روی مهرُ کینه
حال که اینک می سوزم همچو شمعی
نمی آید مرا ز تو هیچ یادیُ هیچ رحمی
شعر از: مصطفی رسولی
تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه