می رسد روزی به گوش تو نوای نای من
می رسد روزی به گوش تو نوای نای من
گز منو و نایم نوایی نیست جز آوای من
آن همه شور و نشاط و خرمی از کف برفت
وه چه بی انصاف بودی چرخ در یغمای من
پای من بار تنم عمری بی منت کشید
حال صد منت کشد از دست و دوشم پای من
یارب اندر خلق مگر خللی می افتاد
گر به عالم نقطه ای خالی بدی در جای من
وین عجب در کوی و برزن کس رسوایی زنند
دست تقدیری که خود کوشیده در اغوای من
شاعر: (وفایی)؟!
تاریخ: دوشنبه , 12 مهر 1395 (00:15)
- گزارش تخلف مطلب