اسیر وسوسه ها
اسیر وسوسه های پلشت خویشتنم
مباد هیچ کسی مبتلا چنین که منم
دلم در آتش عشق آن چنان زبانه کشید
که از حرارتش آتش گرفته پیرهنم
چه فتنه ایست چنینم کشیده بر سر کوه
که تیشه سرخ شد از شرم دست و پا زدنم
چنان به جلوه فرود آمدی به پرده چشم
که من خموش ولی پای به سر سخنم
کدام حادثه می خواندم به مسلخ خویش
که بوی فاجعه آید ز بند بند تنم
- لینک منبع
تاریخ: جمعه , 19 شهریور 1395 (08:52)
- گزارش تخلف مطلب