و من می آیم که تو را دوست داشته باشم!
قلم به دست گرفتم تا باز هم از تو بنویسم همانگونه که قلبم به سینه بود تا فقط تو را دوست بدارد، نه دوست داشتنت در من تمومی دارد و نه حس قشنگ نوشتن و گفتن از تو! میدانی بانوی زیبا و دوست داشتنی سینه من! چقدر زیباست این حس قشنگ دوست داشتن تو! چون بارها برایت نوشته ام که قشنگترین حس دنیایی! جایی برای دوست داشتن کسی نمانده چون قلبم هر لحظه و هر دم با هر نفسم به من می گوید که جز دوست داشتن تو کسی را دوست نداشته باشم! می خواهم مثل خدا که به رگ گردنت نزدیک است رگ گردنت را با من و خدا شریک باشی چون می آیم که این فاصله ها را بردارم و نزدیکتر از رگ گردنت باشم!
و من می آیم که تو را دوست داشته باشم!
متن از: مصطفی رسولی
تاریخ: شنبه , 18 شهریور 1396 (21:39)
- گزارش تخلف مطلب