دل بی زبان من!
به دل شکسته دارم زبانی که نمی زند فریاد
این دل پینه بسته دل و ایمانمو داده بر باد
به رهی رفتم و هستم که نشانی از تو نباشد
بگو کجا نشستی که یادت همی آید به یاد
نظری کن ای دوست به حالم موی من سپید گشته
کاش بودی پاییز می رود و زمستان به کمین نشسته
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: جمعه , 26 آبان 1396 (01:51)
- گزارش تخلف مطلب