امروز پنجشنبه 29 آذر 1403 http://sher.cloob24.com
0
مانده به یادم هنوز مادر بزرگی که نیست
خانه کوچک او مانده به جایش ولی
خودش اما دیگه نیست
یک اتاق و یک قالی همه ی ثروت او بود
حیاط کوچک او پر از گل های میخک بود
چایی مادر بزرگ عطر و بویی دیگه داشت
گفته بود بین همه مرا بیشتر دوست داشت
مادر بزرگ ساده بود
رفت و چیزی جا نداشت
بزرگ شدم فهمیدم
برای ما بچه ها
اصلا چیزی کم نذاشت
پیش خدا رفته و چایی برای خدا دم می کند
کنار او نشسته با لبخند ساده اش نگاه ما می کند
شعر از: مصطفی رسولی
تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه