نیستی شاعر که تا معنای «حافظ» را بدانی...
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم
با خزانت، نیز خواهم ساخت- خاک بی خزانم
گرچه خشتی از تو را حتی به رؤیا هم ندارم
زی سقف آشنائیهات، می خواهم بمانم
گر تو مجذوب کجا آباد دنیایی- من اما
جذبه ای دارم که دنیا را بدینجا می کشانم
نیستی شاعر که تا معنای «حافظ» را بدانی
ورنه بیهوده نمی خواندی به سوی عاقلانم
عقل یا احساس- حق با چیست؟پیش از رفتن ای خوب!
کاش می شد اینحقیقت را بدانی یا بدانم
"محمدعلی بهمنی"
- لینک منبع
تاریخ: سه شنبه , 21 شهریور 1402 (00:13)
- گزارش تخلف مطلب