دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگیُ عشق و جوانی!
تا پیش تو آورد مرا، بعد تو را برد!
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری؟
وقتی همه دادند به هم دست تبانی!
در چشم همه، روی لبم خنده نشاندم
در حال فروخوردنِ بغضی سرطانی
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی؟ گریه کنی؟ شعر بخوانی؟
دلتنگ توام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
شاعر: سید تقی سیدی
تاریخ: دوشنبه , 27 شهریور 1402 (21:13)
- گزارش تخلف مطلب