صیاد!
می سپارم دل به آن کس که یاد او را باد بُرد
دل پرپر شد به سینه حال که او را خواب بُرد
درد من دیدُ بی خیال درد من همکلام غیر شد
با غمش ساختم و نامه ام را جای او آب بُرد
در میان هر شبم شمعی به نام عشق بود
سوختند شمعم را، نور او را هم مهتاب بُرد
بر سر دو راهی بودمُ و راه خانه اش یادم نرفت
هر دم به یاد او من بودمُ او را در انتها صیاد بُرد
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: دوشنبه , 13 فروردین 1397 (13:12)
- گزارش تخلف مطلب