شعر آخر!
پاییز رفت و نیامدی به دیدارم ای دوست
قلبم به کف دستمُ زیر پاهای تو ای دوست
تو بخوان شعری و لب تر کن به غزل هام
آنجا که گفته بودمت بی تو در خانه تنهام
عکست روی دیوار ماندهُ قاب عکست شکسته
آنقدر غصه خوردم خدا هم از من شده خسته
جای لبهای تو به فنجان قهوه مانده
این هم شد شعر آخرمُ کسی نخوانده
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: یکشنبه , 26 آذر 1396 (22:11)
- گزارش تخلف مطلب