همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛ سلام
یک نامه ام، بدون شروع و بدون نام
امــروز هـم مطابق معمول ناتمام
خوش کرده ام کنارتو دل وا کنم کمی
همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛ سلام
از حال و روز خودکه بگویم،حکایتی است
بـی صفحه زندگانی بی روح و کم دوام
جویای حال از قلم افتاده ها مباش
ایام خوش خیالی و بی حالی ات، به کام!
دردی دوا نمی کنــد از متن تشــنه ام
چیزی شبیه یک دل در حال انهدام
در پیشگاه روشن آییــنه می زنم
جامی به افتخار تو با باد روی بام
باشد برای بعد اگر حرف دیگری است
تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!
شعر از:؟
تاریخ: چهارشنبه , 24 آذر 1395 (13:51)
- گزارش تخلف مطلب