تحمل کردنِ این دلبری؛ سخت َ ست؛ می فهمی؟...
کنار گیسوانت رهبری؛ سخت َ ست؛ می فهمی؟
و راضی کردنت به همسری؛ سخت َ ست؛ می فهمی؟
به فکرت بودم و دیدم نمازم را قضا کردم
تو باشی و نباشد کافری؛ سخت َ ست؛ می فهمی؟
تو با شیرین زبانی تشنه ام کردی به لبهایت
گذشتن از لبانت سرسری؛ سخت َ ست؛ می فهمی؟
مشخص کردن ِ این که تو زیبایی وَ یا آهو
میان این دو محشر داوری؛ سخت َ ست؛ می فهمی؟
تصور کردنِ این که خدای من دو چشم توست
برای مردم پامنبری؛ سخت َ ست؛ می فهمی؟
نشستی پیش من با موی مشکی، شانه اش کردی
تحمل کردنِ این دلبری؛ سخت َ ست؛ می فهمی؟
تو را دیدن به وقت ناز کردن، هر زمان بانو
به جان مادرم بی روسری؛ سخت َ ست؛ می فهمی؟
بسیجی هستم و باید خطابت من کنم، خواهر
تو را دیدن به چشم خواهری؛ سخت َ ست؛ می فهمی؟
- لینک منبع
تاریخ: چهارشنبه , 22 شهریور 1402 (23:13)
- گزارش تخلف مطلب