بغلت گریه ی خاموش چه حالی دارد...
بغلت گریه ی خاموش چه حالی دارد
غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد!
من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی
کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد!
غمزه ی چشم دل آشوب تو کم چیزی نیست
ناز ابروی تو هم روش، چه حالی دارد
دل دیوانه ی زنجیری من می گوید:
حبس در حلقه ی گیسوش چه حالی دارد!
عسلستان غریبی ست گل روش ولی
عسل از شانه ی کندوش چه حالی دارد
طالع شورم اگر پرده بگرداند، آه
چنگ در تار سر موش چه حالی دارد
تار لطفی، غزل سایه -شب از نیمه گذشت-
سر من بر سر زانوش چه حالی دارد!
«کمال الدین علاءالدینی شورمستی»
- لینک منبع
تاریخ: چهارشنبه , 22 شهریور 1402 (14:13)
- گزارش تخلف مطلب