تمام هُرم گناهت به جان من،- بنشین...
من و هنوز همان خاستگاه افرائی
من و همیشه هنوزی چُنین تماشایی
ز لحظه لحظه تو چشم بر نخواهم داشت
مباد دیده ببندم به روی زیبایی
تمام هُرم گناهت به جان من،- بنشین
مرا مگیر از این جذبه اهورایی
نبود گندم و شیطان اگر- چه می کردیم
من و تو- وای از آن سالهی تنهایی؟
جنون کجاست؟ که ما بی دریغ بخشیدیم
-بهشت خویش به دریوزگان دانایی
هبوط من نه ز سیب و نه گندم است- آری
کدام وسوسه شایسته تر ز حوّایی
ولی ببخش اگر آدم خطاخواه ات،
نداشت هیچ، به جز حرفهای رؤیایی
ببخش و ساز مرا سرد و بی صدا مگذار
به آتشم بکش ای زخمه ات نکیسایی
به هر هزاره یکی چون تو روح بخشیده است
به واژه واژه ی دیباچه های شیدایی
«محمدعلی بهمنی»
- لینک منبع
تاریخ: دوشنبه , 20 شهریور 1402 (22:13)
- گزارش تخلف مطلب