شبستون چشات
تو شبستون چشات پای پله های پلکت مچ مهتابو می گیرم
اون دمی که گرگ و میشه با یه گله ی شقایق پیش پای تو میمیرم
من شبو به خاطراتم وصله می کنم می دوزم
من به هر رعد نگاهت گر می گیرم و می سوزم
اگه روز و خواسته باشی شبو تا تهش می نوشم
می زنم به آبو آتیش با خود خورشید می جوشم
زخم خورشیدی تن رو با شب و شبنم می بندم
اگه مقتول تو باشم دم جون دادن می خندم
تو شبستون چشات پای پله های پلکت مچ مهتابو می گیرم
اون دمی که گرگ و میشه با یه گله ی شقایق پیش پای تو میمیرم
تو با این نگاه یاغی قرق سینه مایی
فاتح قلعه رویا کی به فتح ما میایی
شاعر: محمد صالح علاء
- ادامه مطلب
تاریخ: سه شنبه , 30 مرداد 1397 (22:22)
- گزارش تخلف مطلب