امروز پنجشنبه 01 آذر 1403 http://sher.cloob24.com
0
گفتم از کوی تـــو ای سلطان بلا باید رفت
چون نیست جز ستمُ جور و جفا باید رفت
من آمده بودم بمانم با تـــــــــــو اما
چون ندیدم از تو مهر و وفا باید رفت
یک شب که نبودی دل تا صبح آرام نبود
حال که من ماندمُ تــو نیامدی باید رفت
گرچه هرگز نگفتی برو ولی در چشمانت بود
تا نیــــامده به سرم بیش از این بلا باید رفت
من سینه‌ی خود شکافتم تا قلب تـــو در آن جای بگیرد
تا نزدی سنگ و نشکسته دلی به زیر پای تو باید رفت
حالِ مرا جز رهگذران دگر کسی نمی فهمد
چون مثال آنان که آمدند رفتـــــی باید رفت
گفتی اما من به تــرانه هایت عادت کردم
گفتم ای بی وفا، از ترانه ها هم باید رفت
شعر از: مصطفی رسولی
تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه