امروز جمعه 07 اردیبهشت 1403 http://sher.cloob24.com
0
عشق بر شانه‌های زمین سنگین شده،
بغض کردهُ سر در گریبان نهادهُ غمگین شده!
مثل پدر که چون بابا شد زندگی را از یاد بُرد!
روزی جوان بودی با دشتهای همیشه سرسبزُ با رودهایی همیشه خروشان،
اما اینک از تو هیچ نمانده!
هیچ! یا من نابینا شدمُ دیگر جز هیچ نمی‌بینم؟!
دیشب خواب دیدم پیر و غمگین شدی!
مثل بابا که در جوانی پیر شد!
با تَرک‌های بیشمار و رودهایی که خشک شد!
بابا هم مثل تو تشنه بود،
بر روی تخت بیمارستانی که شکنجه‌گاهش شد،
تا جرعه‌ای آب بر لبانش بریزی!
دشتهایت مثل دستهای بابا،
همیشه پینه بسته و پر از زخمهای دیرین بود!
خواب دیدم کودکی هستی که در آغوش مادر گریه می‌کنی!
ولی با دستهای نوازشگرش آرام می گرفتی!
چه شد عاقبت آن همه کودکی!
در سینه‌ی کس چرا نمانده جز قلبهای کوچکی!
کجا رفتند سالهای دور!
کجا رفتند باباهایی از جنس نور!
عاقبت تو هم به زخم انسان بیمار شدی،
مثل بابا که یک شب تَب کرد و بیمار شد!
تو هم یک روز می‌میری،
مثل بابا که از بیماری مُرد!
جاذبه‌ای دگر برایت نمانده!
دستهایت را به پاهای انسان زنجیر کرده‌ای،
انسان که پرواز نمی‌داند!
ول کن پاهایش را!
نمی‌گذاری کس برود،
تو هم که رفتنی نیستی!
آه، پس کی تمام می‌شوی؟!
دلگیرم از اینکه روزی بر روی تو یک انسان هم نماند!
اما بابا در تو خوابیده!
تنها نمی‌مانی!
درد تو تنهایی نیست دردِ دیگریست!
درد اینکه انسان بیش استُ آدمی در تو پیدا نیست!
دلگیرم از اینکه از من هم دلگیر شدی!
چون من هم سالهاست آدم بودن را از یاد برده‌ام!
کجاست آن آدم و کجاست آن سیب گاز زده!
حوا چید و آدم گاز زد!
حوای من!
باز هم سیبی بچین،
مگر نمی‌دانی آدم تشنه است، سیب می‌خواهد!
و این پایان عشقی بود که آسمان به خود دیده بود!
اما این عشق آدم را گرفتار و دربند تو کرد!
بر روی دشتهای بزرگت انسان زندگی می‌کند نه آدم!
بی‌احساس بر پشت تو سوار شدیم!
بر پشت زمینی که روزگاری عاشقی می‌دانست!
آن روز که ملائک را قسم به نام خدا می‌داد بر من رحم کنید آدم را از چیزی دیگر بیافرید!
و خدا که می‌دانست زمین عاشق است،
اجبار کرد از زمینِ عاشق گلِ سرشتِ انسان تافته شود!
تا آدم تنها برای آنزمان که در بهشت است عاشق باشد!
کاش تو هم ممنوعه بودی!
و خدا آدم را از چیز دیگری می‌آفرید!
آه، کاش نمی‌گذاشتی!
چون تو هم عشق را از یاد بردی!
و اینک تمام ناله‌های زمین!
نه انسان عاشق ماندُ نه زمین!
انسان عاشقی را از یاد بُرد!
دیگر آدمی نمانده تا بر روی دشتهایت عاشقی کند!
زمین هم دیگر بر انسان بخیل است و نمی‌گذارد عاشقی کند!
مصطفی رسولی
4 / اردیبهشت / 1397
تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه