آب حیاتت!
رویین تن و غسل تعمید شدم در آب حیاتت
من آمده ام نام تو گویم و بشم مایه ی نجاتت
نام تو گم شده بود به تاریخ و کسی ندانست
نیل و خزر و هر چه سکندر برد دادم به رود فراتت
چون تو در اقبال منی از کس و از هیچ نترسم
عاشق گونه و لب و دندان توام و رنگ لباست
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: سه شنبه , 07 آذر 1396 (21:27)
- گزارش تخلف مطلب