به خانه نیستم!
روزی می آیی که من به خانه نیستم
به لب دریا هم دیگر سیراب نیستم
رد پای منو به کوچه ها نمی بینی
کنار تخت و صندلی من نمی نشینی
درسته زندگی نکردیم با هم برای یک روز
توی کوچه سلام هم کرده بودیم هزار روز
دوستت دارمی که به دیوار خانه ات مانده
نوشتم و حسرتش نگفتنش به دلم نمانده
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: شنبه , 15 مهر 1396 (02:25)
- گزارش تخلف مطلب