کتاب عشق!
روزی تمام میشود،
و من انتظار میکشم!
انتظار اینکه بگویند دیگر تمام شد،
میتوانی چشمهایت را برای همیشه ببندی و بخوابی!
ولی نمیدانی مگر،
با بستن چشمها میگویند دنیای دیگری آغاز میشود!
دنیایی که گویند هر کس به دستش کارنامه اعمال خود را دارد!
به دست من هم انگار چیزیست!
نوبت من که میشود گفتگوی میان من و خدا آغاز میشود!
+ آن چیست که در میان دستان توست بندهی خطارکار من؟!
- اگر عشق را خطا و گناه معنی کنند این کتابِ گناهان من است!
+ کتاب گناهانت یا کتاب عشق؟!
- کتابی که تو بزرگترینش را پیش خود داری، کتاب تو پر شده از داستانهای عاشقی بنده گانت،
کسانی که عاشقی کردند،
کسانی که به بهم نرسیدند،
کسانی که گفتند گناه کردند عاشق شدند،
چون عشق را گناه میدانستند!
با چنین کتابی نمیدانم چگونه شد زنگِ پایان دنیا را زدی و دل کندی از مردمان دنیا و عاشقانه هایش!
+ کتابت را برای من میخوانی؟!
- تو میدانی در میان کتابم چه نوشتهام! مگر نمیدانی!
+ چرا میدانم ولی دوست دارم تو بخوانی!
- من هم دوست دارم تو بخوانی، من تمام اینها را روزی هزاران بار خواندهام، وقتش شده تو که خدایی اینها را برای من بخوانی،
از کودکی بخوان، از لحظهای که چشم به دنیا باز کردم و مادرم مرا به دنیا آورد!
و خدا میخواند! خدا میخواند هر آن چیزی که به نام عشق از تو نوشتهام!
+ تو زندگی کردی یا عاشقی! این کتاب پر است از عاشقی،
جایی ندیدم نوشته باشند زندگی کرده ای؟!
- من به نام زندگی عاشقی کردم!
+ چیز ناگفتهای نمانده که توی کتابت ننوشته باشی و بخواهی برای من بازگویی؟!
- دنیای من پر بود از ناگفتهها و نانوشتهها، اگر اینجا هم جایی مثل دنیا باشد، اینجا هم خالی نمیماند از نانوشتهها!
+ چیزی از من بخواه!
- چه بخواهم خدای من وقتی اینجا بهم گفتن کسی که یک عمر برایش نوشتی و خواندی نه سهم تو بود و نه قسمت تو،
وقتی میآمدم دیدم دستش در میان دست دیگری بود!
+ خب چیز دیگری بخواه، چیزی بهتر و زیباتر از او! میگویم هر آنچه را که دوست می داری به تو ببخشند!
- اما من شاید هیچ نخواهم!
+ نه باید بخواهی، هر آن چیزی که دوست داشتی به دنیا داشته باشی و بهت ندادم این دنیا بخواه تا بهت ببخشم!
- ولی من هر آن چیزی که توی دنیا می خواستم برای همان دنیای من بود! اینجا نمیدانم چه بخواهم! بگذار چیزی نخواهم!
+ اگر چیزی نخواهی کجا زندگی میکنی؟!
- میان کتابم! من میان کتابم سالها زندگی کردهام و باز هم زندگی خواهم کرد،
فقط جای کوچکی به من بده که بنویسیم!
+ مگر نانوشتهای هم مانده که ننوشته باشی؟!
- آری، تازه شروع نانوشتههای من است!
متن از: مصطفی رسولی
تاریخ: دوشنبه , 13 فروردین 1397 (12:19)
- گزارش تخلف مطلب