تو رفتی و به شهر یک آشنا نمانده!
تو رفتی و به شهر یک آشنا نمانده
غریب به شهرمُ خانه ام غریب مانده
بهار از این شهر رفتهُ انگار بهار به خود ندیده
عاشق مثل تو و من دیگه شهر به خود ندیده
گل خشک شدُ رنگ بهار ندیدُ جوانه ها پژمرد
همه رفتن از این شهرُ دیگر کسی دروغ نگفت
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: پنجشنبه , 05 مرداد 1396 (12:02)
- گزارش تخلف مطلب