قدری بغل بگیر که کار از دوا گذشت...
هر چند زندگی همه اش با دعا گذشت
عمر من و تو باز هم از هم جدا گذشت
گفتی هو البصیر که هی خود خوری کنم
یعنی خدا ندید که بر ما چه ها گذشت؟
چشمم به راه معجزه ای از خدا نبود
از رود نیل می شد اگر با شنا گذشت
می خواستم نفس بکشم در هوای تو
دیدی چقدر زندگی ام بی هوا گذشت؟
خواهم گذشت من هم از این عشق عاقبت
قارون اگر به پند کسی از طلا گذشت
حافظ ندید خوشتر اگر از صدای عشق
بر ما که در سکوت و بدون صدا گذشت
بنشین کنار من دم آخر، فقط مرا
قدری بغل بگیر که کار از دوا گذشت
"محمد رفیعی"
- لینک منبع
تاریخ: جمعه , 24 شهریور 1402 (12:13)
- گزارش تخلف مطلب