حسرت اتاق خالی
حسرت این اتاق خالی کمر این خانه شکسته
نگران از خرابی دیوار دل صاحبخانه را شکسته
حسرت به دیوار بود تو را به خانه ببیند
زیر تگرگ و بارون ایستاد تا تو را ببیند
به رخ سیاه دیوار که نشان از سپیدی می داد
دستی بود روی دیوار تاریخ ها را می نگاشت
آه کشید به یک تاریخِ حک شده تو را ببیند
دست جلاد خرابیش گیسوی تو را بچیند
چه فریادها در خاموشی دیوار بود
کاش دیوار شکل یک انسان بود
کاش یکبار تو را به خود می دید
صدای خندیدن تو را می شنید
نه رخ تو را دید به خانه
نه زنده ماند صاحبخانه
دل خدا خیلی به دیوار سوخت
دیوار اتاق خاک یک انسان بود
چه نوازشها و عشق جای تو به دیوار شد
زیر این همه مصیبت دیوار اتاق خراب شد
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: جمعه , 06 مرداد 1396 (15:49)
- گزارش تخلف مطلب