افسانه عشق من به تو!
- ادامه مطلب
تاریخ: جمعه , 07 مهر 1396 (20:51)
- گزارش تخلف مطلب
تاریخ: جمعه , 07 مهر 1396 (20:51)
تاریخ: جمعه , 07 مهر 1396 (17:32)
صورتگر قلب منِ مسکین پاییز خیال است
به هربرگ درختی هزاران نقش نگار است
خاک بودم و از نام او جسمُ از خدا روح گرفتم
به هر فکر و خیال شبانه ز لب یار بوس گرفتم
به بهار آمدُ پاییز بار سفر بستُ از خانه دل رفت
جسم ماند به خانهُ دل مسکین عاشق من رفت
پاییز می رود و زمستان هم پاییز خواهم بود
تا خدا نیاید به زمین عاقبتم این خواهد بود
سوالی کردم که هیچ پیامبری پاسخ آن نداند
چون خداست که فقط نام الناز مرا می داند
اولین روز پاییز اینک آخرین روز جهان است
یک برگ درخت مانده می ریزدُ پایان زمان است
به کتاب عشق پیامبر من بود و خدا می داند
مصطفا پاییز پیامبری تو دیدهُ بهار نمی داند
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: جمعه , 07 مهر 1396 (16:42)
یکبار تو را ندیدم و هزار بار عاشق تو گشتم
به هر شب مثل هر روز از یاد تو غافل نگشتم
من خواب نرفتم تا همیشه یاد تو باشم
گویند قیامتی هم هست پس یاد تو باشم
یک خواب ندیدم از وقتی عاشق تو هستم
بیش از هر دیوانه ای به شهر دیوانه هستم
عمر نوح نداشتم هزار سال عاشق تو بودم
پی مجنون لیلی نگرد من مجنون تو بودم
شیرین صفتم نبودی و من شیرین تو بودم
فرهاد نبودم اما به عشق تو به کوه بودم
مجنون اگر به زمانه ات بود داستان من می خواند
خدا هم سکوت نمی کرد شاید مرا آدم می خواند
نام مجنون و فرهاد به عاشقی ورد مردم زمانه گشته
کس نمی گوید مصطفا عاشقی کرده و کافر نگشته
شعر از: مصطفی رسولی
تاریخ: چهارشنبه , 05 مهر 1396 (19:03)
تاریخ: سه شنبه , 04 مهر 1396 (11:36)
تاریخ: سه شنبه , 04 مهر 1396 (10:27)
تاریخ: دوشنبه , 03 مهر 1396 (19:37)
تاریخ: دوشنبه , 03 مهر 1396 (18:26)
تاریخ: دوشنبه , 03 مهر 1396 (14:42)
تاریخ: دوشنبه , 03 مهر 1396 (13:16)