امروز سه شنبه 15 مهر 1404
http://sher.cloob24.com
0
آسمان امشب یک بار مرا صدا کرد!
چشم مرا به انتظار باران مبتلا کرد!
که باران به تابستان بیاد محال است!
گفت لب یار ببوس امشب حلال است!
خدایا را گفتم چرا تابستان باران نیاید؟!
ندا آمد سخن از خدا شنیدن محال است!
شعر از: مصطفی رسولی
0
نوشتی جای اسم من روی دفتر نقطه نقطه
سخنها داری با من از عشق به هر نقطه
تو خالی می نویسی میدانم برای من است!
به هر نقطه به هر سطر یکبار نام من است!
تو به هر نقطه می نویسی نام من را!
نام تو به عالم گفتن فقط کار من است!
شعر از: مصطفی رسولی
#ازترس‌بابایت‌نام‌مرا‌به‌نقطه‌می‌نویسی
0
در ازدحام سطرها نام تو را می جویم!
به کوه و رود و دریا نام تو را می گویم!
به روی هر خط راست دفتر نام تو را نوشتم!
به سهراب برای قایقش اسم تو را می گویم!
به چشمان خودم آموختم برای تو مردن را!
میان سطرها نوشتم قسم خوردم چشمانت را!
شعر از: مصطفی رسولی
0
بیا و توی دفترهای مشقم نام خودت را ببین
توی دفتر نقاشی ام عکس چشمانت را ببین
جای خالی نیمکت کنار دستم بشین
امتحان املا که شد از روی دستم ببین
با سرخی لبانت دفتر مشق من را بوس کن
جای لبهایت بماند توی دفتر خنده هایم گوش کن
شعر از: مصطفی رسولی
0
از چشم تو به شعر خوانده ام آواز!
یک نام و یک چشم این همه راز؟!
بال ندارم به شعر خود فقط نام تو نوشته ام باز
به هوای چشم تو بال گشودم مرا بخوان به پرواز!
در شعر خودم به آسمان تو نشینم!
نام تو را فقط به شعر خود ببینم!
شعر از: مصطفی رسولی
0
شعرم بوی تو می دهدُ تو نیستی بخوانی
برایت به شعر ساقی شدمُ اما تو نمیدانی
من ساقی شعر تو بودمُ چشم تو مستم کرد
دیوانه میخانه شعر تو گشتمُ لبت لبمُ تر نکرد!
شعر از: مصطفی رسولی
0
صدا و چشم او هر دو زیباست!
گمانم خانه او میان ابرهاست!
صدای او را شنیدم
چشم او را هم بدیدم!
به زیبا رویان و آواز زیبا
کسی را مثل او هرگز ندیدم!
آرامش دریا در صدای او پیداست
خودش میداند انگار
چشمان او رنگ دریاست!
به ساحل چشمان او که قدم بگذاری!
دیگر کسی را جز او دوست نداری!
شعر از: مصطفی رسولی
0
چسب هایم را گرفت زخمهای او شد مال من!
با هر بوسه اش دردهای او می افتاد بر جان من!
من زخم بر او نزدم زخم او فراوان بود!
یا من دل نازک بودمُ او مهربان بود!
نه قلب و نه چشم جای برای زخم او نمانده!
ترسم که زودتر از او بمیرم
خنجرش فقط در قلب من مانده!
شعر از: مصطفی رسولی
1
قبل از تولد من عاشق تو بوده ام از قلب شکسته ام پیدا بود!
نام تو یادِ من رفته بود فقط میدانم اسم خودم مصطفا بود!
ای وای که من نام تو را یاد نداشتم
از تو جز قلب شکسته در سینه فریاد نداشتم
گفتن به من قبلِ تولد مونس جان داشته ای
دست او بوده به دستِ تو خبر داشته ای
شعر از: مصطفی رسولی
0
بی حساب دردِ تو افتادهِ به جانم
عاشق شدمُ فقط نام تو را میدانم
یک نام تو مرا به جهان رسوا کرد
در نام تو چی بود که من نمیدانم
روحم ز تو خسته بودُ خود نفهمید
زیبایی خدا همه در چشم تو میدید
یک راز بماند با من که به خدا نگفتم
نام تو را خدا خواندمُ به خودش نگفتم
شعر از: مصطفی رسولی